. سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى در كتاب خود به نام «ينابيع الموده» در جلد دوم، بابى دارد در شهادت حضرت امام حسين (ع). در اين باب، از «مقتل ابى محتف» مطالبى را درباره امام حسين (ع) آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجرى شمسى، از انتشارات «الشّريف الرّضى» قم، چنين مىگويد: «و من كلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انك شاهد على هؤلاء القوم الملاعين انّهم عمدوا ان لا يبقون من ذرية رسولك ثم نادى: يا امّ كلثوم و يا سكينة و يا رقيّه و يا زينب يا اهل بيتى عليكنّ منّى السّلام» (امام حسین علیه السلام هنگام وداع با اهلش رقیه را هم مورد ندای خویش قرار می دهد)
در جلد يازدم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص 633، متن «ينابيع الموده» را آورده است و گفته است كه در «ينابيع الموده»، ص 346 چنين آمده است: «يا ام كلثوم و يا سُكَينة و يا رقيه و يا عاتكة و يا زينب» كتاب احقاق الحق، نوشته قاضى نور الله حسينى مرعشى شوشترى است. حضرت آيةالله نجفى مرعشى، بر اين كتاب تعليقات و ملحقاتى دارد.
2. در «كشف الغمه» جلد دوم، چاپ اول، تبريز، 1381 هجرى قمرى، ص 38 مىگويد: قال كمال الدين: كان له من الاولاد ذكورا و اناثا عشرة، ستة ذكور و اربع اناث.
كمال الدين مىگويد: امام حسين ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. كمالالدين از دخترها زينب، فاطمه و سكينه را نام برد و چهارمى را نام نمىبرد،(1)
3. نويسنده كتاب «ناسخ التواريخ»، سيد الشهداء در ص 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مىگويد: امام حسين (ع) چهار دختر داشت: فاطمه، سكينه، زينب و چهارمى را نام نبرده است.
4. در كتاب «كامل بهائى» نوشته حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرى، معروف به عماد الدين طبرى، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسى مىگويد:
در كتاب «حاوية در مثالب معاوية» آمده است كه زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند، مخفى مىداشتند و به پسران و دختران آنان مىگفتند: پدرتان به سفر رفته و برمىگردد. پس از آنكه به دستور يزيد زنان و كودكان اسير را در جوار خانه يزيد جاى دادند، در ميان آنان دختركى چهار ساله شبى خواب ديد. از خواب بيدار شد و گفت: بابام حسين كجاست؟ همين الآن او را در خواب ديدم و خيلى هم پريشان بود. زنان و كودكان، همه به گريه افتادند. سر و صداى گريه آنها، يزيد را از خواب بيدار كرد. يزيد گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچهاى پدرش را مىخواهد و براى همين زنان و كودكان گريه مىكنند. يزيد دستور داد: سر پدرش را ببريد و در كنار او بگذاريد. مأموران يزيد سر امام حسين را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند.
دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسيد و فريادى برآورد و پس از آن بيمار شد و وفات كرد.
جناب شيخ عباس قمى در منتهى الامال، ج اول، ص 807، فصل هشتم، ورود اهل بيت (ع) به مجلس يزيد، انتشارات هجرت، عين عبارات كامل بهائى را نقل كرده است و اشعارى را هم كه در كامل است، آورده است.
آنچه در «كامل بهائى» آمده، نشان مىدهد دخترى از امام حسين (ع) در شام وفات كرده است و در مآخذ تاريخى ديگر آمده است كه امام حسين (ع) دخترى به نام رقيه دارد. بر اين اساس مىتوان گفت: آن دختر كه در شام وفات كرد، همين رقيه است. البته رقيه همسر مسلم بن عقيل كه دختر حضرت على (ع) است، جزو اسيران بود و او هم در شام وفات كرده است. با اين حساب، در شام دست كم دو نفر به نام رقيه مدفون هستند. يكى دختر چهار ساله امام حسين (ع) و ديگرى همسر مسلم بن عقيل.
5. نويسنده كتاب «چهره درخشان شام» آورده است كه در كتاب «لهوف» نوشته سيد ابن طاوس، در وقت وداع امام حسين (ع)، نام رقيه هم بر زبان امام آمده است. من به يكى از نسخههاى چاپ سنگى مراجعه كردم، كلمه رقيه نيامده بود ولى در لهوفى كه اخيرا توسط عباس عزيزى ترجمه شده نام رقيه هم آمده است.
6. در كتاب «منتخب التواريخ»، ص 388
چاپ اول آمده است: يكى از قبورى كه در شام واقع است، قبر حضرت رقيه بنت الحسين (ع) است. پس از آن داستان جالبى را نقل مىكند. مىگويد: شيخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سيد ابراهيم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقيه را مىبيند. حضرت رقيه با او مىگويد: به پدرت بگو كه به والى شام خبر بدهد كه در قبر من آب افتاده، بيايد و تعمير كند. دختر خواب را به پدر مىگويد ولى پدر مىترسد و خبر نمىكند.
شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همين خواب را مىبينند و شب چهارم خود سيد ابراهيم آن حضرت را در خواب مىبيند و با عتاب به او مىگويد: چرا به والى خبر نمىدهى؟ سيد نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شيعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر كس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سيد ابراهيم باز شد. سيد قبر را نبش كرد و آن بچه را بيرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمير كرد. سيد پس از پايان كار از خدا خواست خدايا پسرى برايم عطا كن. دعاى او قبول شد و سيد مصطفى به دنيا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت. سلطان عبدالحميد سيد ابراهيم را متولى قبور شريفه كرد. و همين الآن توليت قبور شريفه به دست سيد عباس است كه پسر سيد مصطفى است.
اين ماجرا گويا در سال 1280 قمرى روى داده است. كتاب «تراجم اعلام النساء» ج دوم، ص 103، چاپ اول، بيروت دارد: رقيه بنت الحسين (ع). پس از آن همين داستان را از «منتخب التواريخ» آورده است.
لغتنامه دهخدا در حرف راء دارد: رقية بنت الحسين: نام دخترى از امام حسين (ع) (يادداشت مؤلف). بنابراين، جايى براى تشكيك نيست.
پىنوشت
(1)( بحارالانوار، ج 45، ص 331 نيز همين حرف را از كمالالدين بنى طلحه نقل كرده است)